شادی من

دوست داشتن برتر از عشق است ! ...

عشق يک جوشش کور است و پيوندی از سر نابينايی . اما دوست داشتن پيوندی است خود آگاه و از روی بصيرت  روشن و زلال .عشق بيشتر از غريزه آب می خورد و هر چه از غريزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که يک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نيز همگام با آن اوج می يابد .

عشق در قالب دلها ، در شکلها و رنگهای تقريبا مشابهی ، متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است ، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خويش را دارد و از روح رنگ می گيرد و چون روحها بر خلاف غريزه ها هر کدام رنگی وارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ويژه خويش دارد ، می توان گفت که به شماره هر روحی ، دوست  داشتنی هست .

عشق با شناسنامه بی ارتباط نيست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر می گذارد ، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشيانه بلندش ، روز روزگار را دستی نيست ...

عشق در هر رنگی و سطحی ، با زيبايی محسوس، در نهان يا آشکار رابطه دارد . چنانچه  شوپنهاور می گويد:( شما بيست سال بر سن معشوقتان بيافزاييد ، آنگاه تاثير مستقيم آن را بر احساستان مطا لعه کنيد .)

اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گيج و جذب زيباييهای روح که زيباييهای محسوس را به گونه ای ديگر می بيند . عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .

عشق جوششی يک جانبه است . به معشوق نمی انديشد که کيست ؟ يک  خود جوشی ذاتی است و از اين رو هميشه اشتباه می کند و در انتخاب بسختی می لغزد و يا همواره يک جانبه می ماند و گاه ، ميان دو بيگانه نا همانند ، عشقی جرقه می زند و چون در تاريکی است و يکديگر را نمی بينند ، پس از انفجار اين صاعقه است که در پرتو روشنايی آن چهره يکديگر را می توانند ديد و در اينجاست که گاه پس از جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق که در چهره هم می نگرند ، احساس می کنند که همديگر را نمی شناسند و بيگانگی و نا آشنايی پی از عشق ـ که درد کوچکی نيست ـ فراوان است .

اما دوست داشتن در روشنايی ريشه می بندد و در زير نور سبز می شود و رشد می کند و از اين رو است که همواره پس از آشنايی پديد می آيد . در حقيقت ، در آغاز دو روح خطوط آشنايی را در سيما و نگاه يکديگر می خوانند و پس از آشنا شدن است که خودمانی می شوند ـ دو روح ، نه دو نفر ، که ممکن است دو نفر با هم در عين رو در بايستی ها احساس خودمانی بودن کنند و اين حالت بقدری ظريف و فرار است که بسادگی از زير دست احساس و فهم می گريزد ـ و سپس طعم خويشاوندی و گرمای خويشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ کلام يکديگری احساس می شود و از اين منزل است که ناگهان خود بخود دو همسفر بچشم می بينند که به پهن دشت بی کرانه مهربانی رسيده اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خيمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صميمی ايمان در برابر شان باز می شود .

عشق جنون است و جنون چيزی جز خرابی و پريشانی فهميدن و انديشيدن نيست . اما دوست داشتن در اوج معراجش از سر حد عقل فراتر می رود و فهميدن و انديشيدن را نيز از زمين ميکند و با خود به قله بلند اشراق ميبرد .

عشق زيبا ييهای دلخواه را در دوست می آفريند و دوست داشتن زيباييهای دلخواه  را در دوست می بيند و می يابد.

عشق يک فريب بزرگ و قوی است و دوست داشتن يک صداقت راستين و صميمی ، بی انتها و مطلق . 

عشق در دريا غرق شدن است و دوست داشتن در دريا شنا کردن .    عشق بينايی را می گيرد و دوست داشتن ميدهد ...

((دکتر علی شريعتی))

ارسال در تاريخ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:عشق,دوست داشتن, توسط حسین شریعتی نجف آبادی

قطره دلش دريا مي خواست. خيلي وقت بود كه به خدا گفته بود.

هر بار خدا مي گفت : "از قطره تا دريا راهيست طولاني. راهي از رنج و عشق و صبوري. هر قطره را لياقت دريا شدن نيست"

قطره عبور كرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ايستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هربار چيزي از رنج و عشق و صبوري آموخت.

تا روزي كه خدا گفت : "امروز روز توست. روز دريا شدن"

خدا قطره را به دريا رساند. قطره طعم دريا را چشيد. طعم دريا شدن را. اما ...

روزي قطره به خدا گفت : "از دريا بزرگتر، آري از دريا بزرگ تر هم هست؟"

خدا گفت : "هست"

قطره گفت : "پس من آن را مي خواهم. بزرگترين را. بي نهايت را"

 

ღ☆ஜ***ღ☆ஜ

 

خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : "اينجا بي نهايت است"

آدم عاشق بود. دنبال كلمه اي مي گشت تا عشق را توي آن بريزد. اما هيچ كلمه اي توان سنگيني عشق را نداشت. آدم همه ي عشقش را توي يك قطره ريخت. قطره از قلب عاشق عبور كرد. و وقتي كه قطره از چشم عاشق چكيد، خدا گفت : "حالا تو بي نهايتي، زيرا كه عكس من در اشك عاشق است"

ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:اشک,عاشقانه, توسط حسین شریعتی نجف آبادی

پروردگار مهربانم

از دوزخ اين بهشت رهايم كن

در اين جا هر درختي مرا قامت دشنامي است

هر چشم اندازي سكوت گنگ و بي حاصلي

در هراس دم مي زنم در بي قراري زندگي مي كنم

بهشت تو برايم بيهودگي رنگيني است

من در اين بهشت هم چون تو در ميان انبوه آفريده هاي رنگارنگت تنهايم

دردم درد بي كسي است .

دکتر شریعتی


ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:دکتر شریعتی, توسط حسین شریعتی نجف آبادی
با انتخاب عاشقانه ترین جمله عاشقانه تاریخ از رمان «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته، این كتاب بار دیگر به عنوان عاشقانه‌ترین كتاب ادبیات انگلیسی انتخاب شد.
 
با انتخاب عاشقانه ترین جمله عاشقانه تاریخ از رمان «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته، این كتاب بار دیگر به عنوان عاشقانه‌ترین كتاب ادبیات انگلیسی انتخاب شد. به گزارش ایبنا به نقل از ونكوور سان، یك نظرسنجی در برایتون انگلیس نشان داد از نظر دوستداران ادبیات، یك خط از رمان «بلندی‌های بادگیر» اثر «امیلی برونته»، رمانتیك‌ترین جمله در تاریخ ادبیات انگلیسی است.
 
در این نظرسنجی كه 2000 نفر در آن شركت داشتند، 20 درصد از شركت‌كنندگان جمله‌ «روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یك جنس است» را به عنوان عاشقانه‌ترین جمله ادبی انتخاب كردند و به این ترتیب كتاب «بلندی‌های بادگیر» را به عنوان عاشقانه‌ترین كتاب ادبیات انگلیسی برگزیدند.
 
این جمله را كاترین ارشاو خطاب به هتكلیف به زبان می‌آورد. عنوان دوم در این نظر سنجی به «وینی پو» خرس مشهور كتاب كودكان تعلق گرفت كه در یك جمله گفته است : «اگر 100 سال عمر كنی، امیدوارم من 100 سال منهای یك روز زنده بمانم تا مجبور نباشم بدون تو زندگی كنم.».
 
داستان‌های این خرس را ای.ای.میلن خلق كرده است. در این میان اما جمله‌ای از مشهورترین تراژدی «ویلیام شكسپیر» مقام سوم را كسب كرد. این جمله كه از نمایشنامه «رومئو و ژولیت» آمده، چنین است: «آرام‌باش! چه نوری است كه از آن پنجره می‌تابد؟ آنجا مشرق است و ژولیت خورشید تابان».
 
در مكان چهارم جمله‌ای از «وی.اچ . اودن» و در مكان پنحم یك جمله از دكتر زئوس نویسنده مشهور كتاب‌های كودكان رای آورد و آن جمله چنین است: «وقتی می‌فهمی عاشق شدی كه می‌بینی دوست نداری بخوابی، چون واقعیت شیرین‌تر از رویاهایت شده است.» مكان ششم از كتاب ماندوین كاپیتان كورلی انتخاب شده و در مكان هفتم جمله‌ای از رابرت براونینگ جای گرفته است.
 
رزموند جرارد در مكان بعد و جمله یا زا رابرت برنز در مكان نهم جای دارد. جمله‌ای از ژوزفین خطاب به ناپلئون بناپارت نیز در مكان دهم این فهرست جای گرفته است.


ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:جملات عاشقانه,تاریخ, توسط حسین شریعتی نجف آبادی

دختر ِ ماه ِ آبان ، غزل تر از ترانه
وسوسه ی یه سیبی ، شیرین و عاشقانه
لبات ِ انار ِ بوسه ، چشات یه کهشکونه
مخمل ِ ناز ِ دستات ، ململ ِ آسمونه

طعم ِ قشنگ ِ بوسه ، عطر ِ نجیب ِ آغوش
منو دوباره حس کن ، نذار بشم فراموش
گیراتره نگاهت ، از پونه های وحشی
جسارت ِ چشامُ ، می خوام بهم ببخشی

دختر ِ ماه ِ آبان ، یه بوسه مهمونم کن
فقط تو با یه چشمک ، ستاره بارونم کن
بذار که قطره قطره ، سر بکشم لباتُ
این شبا بی ستاره ست ، ازم نگیر چشاتُ

شیطون و پر هیاهو ، چشات چشای آهو
پیش تو کم میارم ، پری شهر جادو
می خوای نشون بدی که ، سردی و سخت و لجباز
با همه ی غرورت ، من که دوست دارم باز

فقط میخوام که یکبار ، باور کنی دلم رُ
آخه من از تو دارم ، خوابای خوشگلم رُ
دختر ِ ماه ِ آبان ، قشنگ روزگاری
تو دست ِ رزد ِ پاییز ، جوونه ی بهاری

تقدیم به شادی عزیزم...

ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:دختر,آبان ماه, توسط حسین شریعتی نجف آبادی


به خودخزیده ام دیگربار

                        درپاییزی که هیاهوی باد،

                        مشت برروزن هستی ام میکوبد

                        وچشمانم راتارمی سازد.

 

                                              به خود خزیده ام دیگربار

                                              تاپنهان شوم

                                              درتاریکی عمیق "بودنم"

                                              باچشمانی بسته وانگشتانی در گوشهایم.

 

ومی ترسم از زمستانی که بر تخته پاره ها،

                              برچارچوب شکسته ام،

                                                       خواهد گذشت.

ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:زمستان, توسط حسین شریعتی نجف آبادی

گر خدا كفيل است                                                   غصه براي چه ؟

اگر رزق تقسيم شده                                                 حرص چرا ؟

اگر دنيا فريبنده است                                                اعتماد به آن چرا ؟

اگر بهشت حق است                                                 تظاهر به ايمان چرا ؟

اگر قبر يك حقيقت است                                       ساختمانهاي مجلل چرا؟

اگر جهنم راست است                                       اين همه ناحق كردن چرا ؟

اگر حساب آخرت وجود دارد                                     جمع مال حرام چرا ؟

اگر قيامتي هست                                                خيانت به مردم چرا ؟

اگر دشمن انسان شيطان است                              پيروي از او چرا ؟

ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:علی علیه السلام, توسط حسین شریعتی نجف آبادی

دلنوشته های دکتر حسابی

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،

این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد … !
عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است
ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:دکتر حسابی, توسط حسین شریعتی نجف آبادی
ﭘﺴﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ ، ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻋﺮﻕ ﺷﺮﻡ ... ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﭘﺪﺭ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ
ﭘﺴﺮﮎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﺑﻄﺮﯼ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ
... ﮐﻤﯽ ﺁﺏ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ
ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ، " ﭼﻘﺪﺭ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻮﺩﻡ "
ﭘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﺍﺵ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ


ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:عرق شرم,بزرگ شدن, توسط حسین شریعتی نجف آبادی

می نویسم: " د ی د ا ر"

تو اگر بی من و دلتنگ منی یك به یك فاصله ها را بردار

ارسال در تاريخ شنبه 17 دی 1390برچسب:دیدار, دلتنگی, توسط حسین شریعتی نجف آبادی

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد